دو روزی با غم رنج و حوادث صبر کن بیدل

جهان اخر چو اشک از دیده‌ات یکباره می‌افتد.

-بیدل دهلوی-

۱. من دوباره شکست خوردم. پس با جهان قهر کردم, تمام کاری که میکنم خوابیدنه و اون وسطا به بدبختی درس خوندن و تیکه تیکه کردن پوست لبم و خونی شدن انگشتام و رفتن پای سینک. مدرسه رفتن تعطیله حرف زدن با ادما تعطیله سر سفره نشستن حتی گریه کردن فکر کردن همه چی تعطیله. تنها ضروریات و چیزی که انجام ندادنش دیوونم میکنه از اضطراب، اسم این رو میذارم زندگی کردن ضروری. 

۲. دیشب نزدیک اذان خوابیدم و بعد بابام اومد بیدارم کنه، خودم خیلی محو یادمه ولی الان بهم گفت تو خواب و بیداری زدم زیر گریه و گفتم تا صبح کابوس دیدم، مثل کارای خجالت آور وقت مستی می‌مونه.

۳. هربار که بیدار می‌شم یه تغییری توی خونه رخ می‌ده، مامان از سفر میاد، مامان از سفر میره، مامان گلدونا رو تغییر میده، مامان نارنج گرفته، مامان صدام میکنه برای غذایی که نمیدونم چی هست، خونه خالیه و همه رفتن، صدای کلید میاد و دارن برمیگردن، من این گوشه زیر پتو از جهان جدا می‌شم و هربار که بیدار می‌شم جز اینکه چقدر دیگه باید بخوابم تا شب بشه و برم برای راند درس خوندن و کندن پوست لبم و لذت بردن وسواس‌گونه به هیچ چیز اهمیت نمیدم. یاد پارسال میفتم که تمام کاری که زمستون کردم اشک ریختن و خوابیدن بود، خیلی احساس اذیت کننده‌اییه، همیشه فکر می‌کنم دیگه تموم شده دیگه گذر کردم ولی اگه حواسم نباشه و یه چیزی از دستم در بره، اگه خللی بین اون همه تلاشم برای نرمال نگه داشتن همه چیز پیش بیاد مثل یه بمب منفجر می‌شه و من میفهمم چقدر در پی پنهان کاری و فرار بودم و این وضعیت به هرچیزی شبیه هست جز تموم شدن. و من عامدانه میذارم همه چیز همینجوری بدتر و پنهان‌تر بشه، تا وقتی بتونم برای بار هزارم پنهانش کنم و دوباره بلند بشم خوبه، این همه‌ی کاریه که امسال میتونم بکنم. به ترکش‌هاش بعد کنکور رسیدگی می‌کنم، الان نه. الان به آینه نیاز ندارم، روی همه آینه‌ها پارچه انداختم و جز وقت‌هایی مثل این چند روز که پارچه تکونی میخوره و پیش خودم لو می‌رم، برای بقیه روزها این امن‌ترین و محتاطانه‌ترین روش موقتی زیستنه‌.